سخن از بودن نیست
سخن از ماندن نیست
سخن از عمق غم است
و پریشانی یک دل
که در اندوه غریبانه ی خویش
بی صدا می شکند
و غباری که در اندوه زمان جاری است
سخن از تلخی یک« ناپیدا» ست...
مسعوده
کو همنفسی که بوی درد آید از او
صدپاره دلی که آه سرد آید از او
می سوزم و لب نمی گشایم که مباد
آهی کشم و دلی به درد آید از او
مسعوده
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند،
فقط نیاز به اندکی مردن داری...!
نیروانا
به دوست داشتن مشغولم،
همانند سربازی که سالهاست در مقرّی متروکه،
بی خبر از اتمام جنگ
نگهبانی می دهد!!!
نیروانا
آدم ها را از روی عکس هایشان نشناسید...
آدم ها،
از بی حوصلگی هایشان؛
از خستگی هایشان،
از دلتنگی هایشان،
از غصه هایشان، عکس نمی گیرند!
نیروانا
مردم کشورم دلشان تنگ توست، خدای من!
باور نمی کنی؟
قبرها را پیش خرید می کنند، قبل از مرگ!
مگر اینکه برفی بیایدتا بتوانیم « آدم» بسازیم!
نیروانا جم
تک درختی که به تنهایی بر لبه ی پرتگاهی رشد می کند؛ ثابت می کند که
« قبیله یعنی یه نفر...»
نیروانا جم
گاهی وقت ها دادن یک شانس دوباره به کسی، مثل دادن گلوله ی اضافیست. برای اینکه بار اول نتوانسته تو را خوب هدف بگیرد.
نیروانا
تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم می کند
میرزاجانی
همیشه قصه تلخ آدما تنها شدنه؛ اما زیباترین حکمتش، به یاد هم بودنه...!
میرزایف
دور تا دورم ابر مشکوکیست ،
جبهه های هوای تنهایی،
فصل فصل هجوم آبان هاست،
تف به جغرافیای تنهایی!!!
میرزاجانی
چندان دلخوش نباش که آزادی!
چه بسا در زندان های تو در تو، با دیوارهای ضخیم و بلند، در بند باشی و ندانی!!!!
فراهانی
وقتی ناچار به گریختنی؛
تازه می فهمی که شهر چقدر بن بست دارد!!!
فراهانی
خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلی
خانه ی ما از درون ابر است و بیرون آفتاب
میرزاجانی
بی تفاوت نیستم،
فقط دیگر هیچ کس برایم متفاوت نیست!!!!
نیروانا جم
یاران این زمانه همه کاغذی گل اند
بویی نمی دهند و وفایی نمی کنند
م.ج
از او که گفت یار تو هستم، ولی نبود
از خود که زخم خورده ام از یار خسته ام!!!
میرزاجانی
تنهایی ام را می برم کافه
تنهایی من آدم خوبیست
دیوانه ام در چشم آدم ها
دیوانگی هم عالم خوبیست
میرزاجانی
عشق مترسک به کلاغ
آغاز مرگ مزرعه بود!
فربد
انسان موجودیست که گاهی سیگار می کشد و گاهی درد!
انسان موجودیست که گاهی با درد سیگار می کشد!!!
م.اخلاقی
همیشه سخت ترین سیلی را از کسی می خوری که روزی بهترین نوازشگرش بوده ای...!!!
نیروانا جم
این قوم همیشه کور و کر می زایند
یک حادثه از پی خبر می زایند
باید به کویر لوت زد یک شب تار
وقتی که درخت ها تبر می زایند
م.ج
از درد سخن گفتن از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه دردیست!
میرزاجانی
با آواز قناری در قفس لبخندی زد؛ نمی دانست که او ترانه ی تنهایی را سر می دهد!
میرزاجانی
اینجا زمین است. رسم آدم هایش عجیب است!
گم که می شوی به جای این که دنبالت بگردند، فراموشت می کنند!
فربد
چه زخم هایی بر دلم خورد تا یاد گرفتم که
هیچ نوازشی بی درد نیست!
م.ج
نیا باران،
زمین جای قشنگی نیست
من از جنس زمینم،
خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است
و دیدم عشق را در بسته های زرد کوچک نسیه می دادند
در اینجا قدر مردم را به جو اندازه می گیرند
در اینجا شعر حافظ را به فال کولیان در به در اندازه می گیرند
نیا باران،
زمین جای قشنگی نیست...
نیروانا جم
• اگر از حال ما می پرسی ای دوست
• ملالی نیست جز اندوه بسیار!!!
مجید خادم
چه کسی می گوید که گرانی شده است؟
دوره ی ارزانیست!
دل ربودن ارزان،
دل شکستن ارزان!
دوستی ارزان است!
دشمنی هم ارزان!
و شرافت ارزان!
آبرو قیمت یک تکه ی نان
و دروغ از همه چیز ارزان تر!
قیمت عشق چه قدر کم شده است!
کمتر از آب روان
و چه تخفبف بزرگی خورده،
قیمت هر انسان!
خادمی
ماهی هم به آرزوی دیرینه اش رسید...
آرزوی پرواز...
ولی ...!!!
عجب چنگالی داشت عقاب.!
نیروانا جم
بسیار برای تو نوشتم غم خود را
بسیار مرا نامه، ولی نامه بری نیست
اخلاقی
اینجا زمین است
رسم آدم هایش عجیب است!
این جا که گم می شوی، به جای این که دنبالت بگردند،
فراموشت می کنند!!!
فربد
باران آبرویم را خرید،
شبیه مردی که گریه نمی کند
به خانه برگشتم!
اخلاقی
کمی ستاره بیاور و روشن کن اینجا را
گناه من که همیشه سمت تاریک ماهم چیست؟
من فقط به زمین پشت کرده ام...
قیصر بهرامی
چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم، ولی از اشک فنجان پر شده
اخلاقی
جهان اول جایی است که در آن برای جایزه، از گرسنگان جهان سوم عکس می گیرند!
م.ج
حرف های دلم را هرگز کسی نمی فهمد؛
فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید که در زیر خاک،
گلویم را به تاراج می برند!
میرزایف
کافه چی!
قهوه ام را شیرین کن...
آن روزها که تلخ می خوردم؛
روزگارم شیرین بود!!!
نیروانا جم